جدول جو
جدول جو

معنی لوک لوک - جستجوی لغت در جدول جو

لوک لوک
صدای راه رفتن اسب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تکۀ چوبی وصل به دول آسیا که هنگام گردیدن سنگ آسیا به حرکت می آید و به آن وسیله گندم در گلوی آسیا ریخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لک لک
تصویر لک لک
لک لک، پرنده ای با پاهای بلند و گردن دراز و بال های بزرگ و دم کوتاه که روی درختان بلند و جاهای مرتفع لانه می گذارد و از حشرات و موش و مار تغذیه می کند، بلارج، لقلق، حاجی لک لک
سخنان بیهوده، هرزه و یاوه
لک لک هندی: در علم زیست شناسی نوعی لک لک با پرهای زیبا که در مرکز آسیا و افریقا پیدا می شود و زیر گردن خود کیسۀ گوشتی بزرگی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(لَ لَ)
دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، واقع در 19500گزی شمال باختری میاندوآب و 15500گزی شمال شوسۀ میاندوآب به مهاباد. جلگه، معتدل و مالاریائی و دارای 564 تن سکنه. آب آن از سیمین رود. محصول آنجا غلات، چغندر وحبوبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
پاره پاره. (آنندراج) (جهانگیری). لخت لخت. (آنندراج). لشکه لشکه:
پر شد چو آژیری کنارم دیده تا بارید اشک
آژیر در ماهیتی یا خود جگر شد لشک لشک.
اسدی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(لُ لُ)
شتر کوتاه سطبر درشت اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
دهی از دهستان جلگه افشار دوم بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 21هزارگزی جنوب باخترقصبۀ اسدآباد و دوازده هزارگزی شوسۀ اسدآباد به کنگاور. جلگه، سردسیر و مالاریائی و دارای 865 تن سکنه. آب آن از چشمه و استخر طبیعی. محصول آنجا غلات، حبوبات، لبنیات و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است و تابستان از طریق یوسف آباد و حسام آباد اتومبیل توان برد. مزرعۀ سراب لک لک جزء آبادی است. در دشت اطراف این ده میش مرغ بسیار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام ده کوچکی از بخش حومه شهرستان ساوه و دارای 20 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
پاره پاره:
گر بجنبد در زمان گیردش گوش
بر زمین زن تا که گردد لوش لوش،
عیوقی
لغت نامه دهخدا
تفسیره لامجمع: و وراء بحر الماء العذاب لوکالوک و تفسیره لامجمع، ای التی لا عماره فیها و لا انیس، رجوع به ماللهند بیرونی ص 118، 125، 142 و 143 شود
لغت نامه دهخدا
پرنده ای دارای پاهای بلند و گردن دراز و بالهای بزرگ و دم کوتاه از اکدی بلارج اچوپیل از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوش لوش
تصویر لوش لوش
پاره پاره
فرهنگ لغت هوشیار
سبک بی وقار جلف: تیز بر ریش آن مزکی کو کار سازش لوا لوا باشد، (کمال اسماعیل رشیدی)، رذل سفله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشک لشک
تصویر لشک لشک
پاره پاره، لخت لخت پاره پاره لخت لخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشک لشک
تصویر لشک لشک
((لَ. لَ))
پاره پاره، لخت لخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوش لوش
تصویر لوش لوش
پاره پاره، قطعه قطعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لک لک
تصویر لک لک
((لَ لَ))
لک لک، لقلق، زاغور، حاجی لک لک، پرنده ای است با پاهای بلند و گردن دراز که در جاهای بلند لانه درست می کند و خزندگان و حشرات را شکار می کند، کنایه از سخنان هرزه و یاوه
فرهنگ فارسی معین
دیدن لک لک درخواب چهاروجه است.
اول: مردی دهقان.
دوم: پادشاهی ضعیف و ناتوان.
سوم: پاسبان.
چهارم: غریبی و درویشی (شخص غریب وفقیر).
یوسف نبی (ع) می فرماید:
دیدن لک لک وکلنگ و مرغان دیگر نعمت حلال است
- امام جعفر صادق (ع)
دیدن لک لک به خواب، دلیل بر زنی است بی آزار و عاقبت اندیش و با حسب و نسب. اگر بیند لک ککی داشت، با چنین کسی صحبت دارد. اگر دید لک لکی بر بام خانه او نشست، دلیل است مهتری به خانه او آید. اگر بیند لک لک را بکشت. دلیل که دشمن را بکشد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
اندک اندک، کم کم، نوعی راه رفتن اسب، یکی از انواع راه رفتن و طی طریق اسب که یورتمه و چهارفصل شیوه
فرهنگ گویش مازندرانی
لاغر و قد بلند، آویزان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خانقاه پی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
صوتی برای جاکردن اردک ها
فرهنگ گویش مازندرانی
آهسته آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی جهیدن پرندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
راه رفتن بسیار، مشغول بودن به کارهای کم اهمیت در محدوده.، آوای جویدن و شکستن قند
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغ حق، از اصوات برای فراخواندن ماکیان، نوعی گنجشک مهاجر.، گنجشک مگس خوار
فرهنگ گویش مازندرانی
آخرین آب خرمالو، از اصوات برای صدا زدن سگ، صدای تبر یا اشیای دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات، صدای جوجه ی پرندگان در شب، ساکت، آرام، صدای
فرهنگ گویش مازندرانی
غوزه ی کوچک پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی